زود قضاوت نکنیم...داستان در ادامه مطلب
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم…
وقتی خدا مادران را می آفرید در روز ششم تا دیروقت کار می کرد. فرشتهای اومد و پرسید: چرا اینقدر روی این یکی وقت می گذاری؟ و خدا پاسخ داد :
می دونی چه خصوصیاتی در نظر گرفتم تا درستش کنم ؟
باید قابل شستشو باشه ولی پلاستیکی نباشه. بیش از 200 قسمت قابل حرکت داشته باشه که قابل تعویض باشند. و باید بتونه از همه جور غذا استفاده کنه. .باید بتونه هم زمان سه تا بچه رو در آغوش بگیره . با یه بوسه از زانوی زخمی تا قلب شکسته رو شفا بده. و همه اینها رو باید فقط با دو تا دست انجام بده.
فرشته تحت تأثیر قرار گرفته بود .
فقط دو تا دست غیر ممکنه . مطمئنی این یک مدل درست و استاندارده ؟
این همه کار برای امروز زیاده بقیهاش رو بگذار برای فردا و تکمیلش کن
نمی تونم دیگه آخرای کارمه. چیزی نمونده که موجودی را که محبوب قلبم هست رو کامل کنم.
وقتی بیمار می شه خودش، خودش رو معالجه می کنه و می تونه 18 ساعت در روز کارکنه .
فرشته نزدیکتر اومد و زن رو لمس کرد:
این که خیلی لطیفه!!
بله لطیفه. ولی خیلی قوی درستش کردم . نمی تونی تصور کنی چه چیزهایی رو می تونه تحمل کنه و بر چه مشکلاتی پیروز بشه.
فرشته پرسید : می تونه فکر کنه ؟
خدا پاسخ داد : نه تنها فکر می کنه می تونه استدلال و بحث و گفتگو کنه .
فرشته گونه زن رو لمس کرد: ?خدا فکر کنم بار مسئولیت زیادی بهش دادی ! سوراخ شده و داره چکه می کنه !؟
خدا اشتباه فرشته رو تصحیح کرد : چکه نمی کنه - این اشکه .
فرشته پرسید :به چه دردی می خوره ؟
اشکها روش او هستند تا غمهاش، تردیدهاش، عشقش ، تنهائیش، رنجش و غرورش را بیان کنه .
فرشته هیجان زده گفت :خداوندا تو نابغه ای فکر تمام چیز های خارق العاده رو برای ساختن مادرها کرده ای ..
فقط یک چیزش خوب نیست.
خودش فراموش می کنه که چقدر با ارزشه .
زود قضاوت نکنیم...داستان در ادامه مطلب
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم…
خدایا؛
راهی نمی بینم، آینده پنهان است اما مهم نیست؛
همین کافیست که تو راه را می بینی و من تو را ...
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
مژده بادا
که شب از کوچه ما رد شده است
تا اذان راهی نیست
یک قدم مانده به صبح
همه بیدار شدند
آخرین قول خدا در راه است....
نگران من نباش
حال من خوب است
دیگر انقدر کوچک نیستم که دلتنگی تو به تنم بزرگی کند
اموخته ام که این فاصله ی کوتاه بین لبخند واشک نامش زندگیست راستی دروغ گفتن را
نیز خوب یاد گرفته ام < دلم تنگ نیست حالم خوب است !!!!!
اینم تفاوت کارنامه پسرا و دخترا!!!!!!!!!
just 4 laughing
راستی یه هنرمندیه جدید با قهوه دیدم که خیلی باحاله عکساشو میذارم که ببینین
واقعا خیلی سخته با قهوه این طرح هارو در اورد باریک
این عکسم از نمای نزدیکه که دونه های قهوه مشخص شده....
هوووووووووووووووووووورااااا کنکورم تموم شد به سلامتی همه کنکوری های ۹۱ چییر خسته
نباشیم امیدوارم بتونم بیشتر up کنم و تابستون امسال حسابی خوش بگذره ولی
خودمونیم سخت میگذره وقتی قرار باشه همش تو خونه باشی و درس بخونی مخصوصا الان که
رقابت علمی خیلی شدیده به این سادگی ها نمیشه رتبه خوب اورد به هر حال گذشت....
دنباله مطالب جدیدم زووووووود میام
چیه مگه خرسی ا دل ندارن؟؟؟؟؟
به قوله جوجو که میگه جوووووووونم عااااشقه خرسی ام